نوشته شده توسط : فرزادصمدزاده

امشب به خیالم احساس را با تور ماهیگیری گرفتم ام . تصاویری از تجربه دیروز همچون خیال امروز می روند ُ، تا فردا را مثل دیروز تکرار کنند ، و منطق نمی تواند احساس را کنترل کند زیرا احساس چشمه جوشانی است که از دل سنگ سخت سرچشمه می گیرد.

چه کنم اینبار ؟.....

این گناه من نیست آدمها دروغ پیشه اند ،

به من چه دروغ دختری هوسران......

به من چه عشق دو حرفی .......

فردا ی مهم من چه ارزش دارد اگر احساس مهمم را امروز نکنم شاد؟ این سوالی است که جوابش تکرار گذشته است.  نتوانی صداقت را بر احساس دور کنی نتوانی امروز را فدای فردا کنی فردای ما از امروزمان دستور می گیرد.

نه آنقدر سنگ صفت نشدم که  روزم را به خودم تلخ کنم . پس می بویمت ای گل زیبا تو نیز مانند دیگران همانند من نیستی تو زیبائی و رویائی و پر از امید چگونه تنها توقع تو از زندگی را نپذیرم؟

ان هم چه توقعی !  بوی خوب عطر های اشکهای باران را بر مشامم فوارانی کنی!

نه نتوانم تنها گل این دشت سبز را نبویم می دانم شاید عمر نکنی قدر من اما همین قدر که در این دشت  بزرگ در دیار خرداد شاد ماندی بوئیدنت وظیفه ایست که بارها می بایست تکرار کنم ...



:: بازدید از این مطلب : 144
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : جمعه 8 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فرزادصمدزاده

دنیا خوابی بیش نیست و رویا واقعیتی است خیالی در ذهن تو.  حال فرض کن دنیا رویائی است که مردی پیر در حال خواب دیدن است پیر مردی که شکل پیری توست . رویا ها نیز حقیقتند و حقیقت روئائی است که نه شکل پیری توست نه اکنونت بلکه فقط در نا خوداگاه فردی دیگر است که خواب اکنون توست .مرگ تو بیداری اوست و آینه اثبات تو در نماد فرد دیگر است در خواب دیدی که در حال خواندن این نوشته هستی و آرام جشمانت بسته شد .وقتی بیدار شدی 50 سال گذشته بود و با گلوله ای روی پیشانیت بیدار شدی و نوشته را ادامه دادی تو در خواب ؛خوابی دیگر دیدی مرگ تورا بیدار کرد و فرق واقعیت و رویا مشخص شد . در رویا تو مردی و در واقعیت زنده ای!


سالها گذشت  شکل همان پیرمردی شدی که سالها قبل امروز تورا خواب می دید.گل های گلایل یکی پس از دیگری از کنارت رد شد و تو در خاک فرو رفتی ، لامپ زندگی خاموش شد . وقتی بیدار شدی فرق واقعیت و خواب را نداستی از کجا معلوم که این هم خواب نباشد؟ اینجاست که هدف زندگی از بین خواهد رفت .عاشق خودکشی شدی و هر بار جای دیگر ، سالی دیگر بیدار شدی!

رویا ها حقیقتنتد. یا حقیقت رویاست؟


دنیائی نسیت حقیقتی نیست رویائی نیست بلکه فقط تو هستی و تو هر چه می خواهی می بینی و هر آنچه خواهی کرد زندگی که وسعتش در مخاطره ذهن هیچ کهن ذهن بالتیموری نمی گنجد زایش تصویر سازی توست همه از آن هستیم و او از آن ما .

چه کسی اهمیت می دهد؟ دیروز امروز و خلق کرد و امزوز خاطرات دیروز را ! گذشته حتی ارزش بخاطر سپاری هم ندارد .


به خانه برگرد خانه تو فرداست تصویری زیبا از فردا خلق کن نگذار بچه های فردا در رویای تو به تباهی روند.....



:: بازدید از این مطلب : 143
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 8 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فرزادصمدزاده
دلم برای تو لبریز از غزلخوانی ست
و واژه‌ها به لبم لحظه‌های عریانی ست

زمن مپرس چرا می‌شوم چنین بیتاب
بهانه‌های دل من برای تو آنی ست

چگونه جمع کنم روزهای گمشده‌ام
که در هوای تو هر لحظه‌ام پریشانی ست

مبین برابر زیبائی تو ام خاموش
نگاه کن به نگاهم که در غزلخوانی ست

نیاز نیست که امشب چراغ افروزم
زشعله‌های نگاهت شبم چراغانی ست

و پیچ وتاب تنت رقص روح در بدن است
نیاز و ناز نگاهت نماز عرفانی ست

به روی پرده تنیده ست ارغوان با سرو
فضای خلوت ما منظری گلستانی ست

من از نگاه به رویت نمی شوم سیراب
به جانم آتش شوقی که افتدودانی ست

مبین به دفتر شعرم که عاشقانه کم است
هوای میهنمان را ببین که توفانی ست:

هزار سرو و صنوبر به خاک افتادند
هزار نسترن و سرو باز زندانی ست

به میهنم نَوَزدَ تا نسیم آزادی،
زلب نجوشدم آن نغمه‌ها که دلخوانی ست!

شبانه سر زدنت بر لبم غزل رویاند
وگرنه بی تو شبم روز های بارانی ست



:: بازدید از این مطلب : 135
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 8 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فرزادصمدزاده

ایمیل هائی که جدا از نظرات برام ارسال می شوند نظرات گوناگونی است اما در بین همه آنها ایمیلی دیشب خواندم که  در آن مورد اتهام بی اعتقادی به خدا و دین قرار گرفتم .

 

دوست عزیزم هرچه از زندگی بفهمی باز کم است.   زیرا زندگی پایانی ندارد و خاموشی تو دست اوست. گرچه ذهن انتهای زندگی را پذیرفته است و با حجم خود فهم انسان ها را به اندازه حرف می زند. اما قدرت را از این امر چه حاصل وقتی ذهن بیکران تو به همان اندازه است که من از بدو تولد تحیمل شده به زندگی به همراه دارم!


 هرچه هست همین است و همانیم که هستیم فراموش مکن همینو همان هست که هستیم.

 

 حجم باور نا زمانی و نا کجائی ، قدرت پچ پچ فراموشی را اندازه خواهد گرفت . و اعتقادات فریاد می زنند نه پچ پچ . با صدای بلند از بودنت را در نا زمانی و نا کجائی ذهن به دیگران تحمیل می کنی! تنها تو در آنجا موجودیت مطلقی .

و ای کاش در بیکران ذهنت توانی از قضاوتی فراتر از فریاد اعتقاد بود. اما داوری پشت ذهنت و در کنار من نشسته است .

 اینجا می گویم به تو هر آنچه هستی خود بودنت را به اثبات می رسانی و بودنم هرآنچه هست خود بودنت را به اثبات می رساند . دوست من همانگی را بفهم  و زندگی را از دیدگاه هزاران چشم زاده زمین ببین زیرا تو یکانه هستی و ما  هزارانه گانه ایم. فراموش مکن که درخت جهل معصیت بار نیاکان است  و نسیم وسوسه ایست نابکار.

 

جهان را به چشمهای روشن زیر پلک نبین.جهان را با چشم خاموش و در تاریکی باور کن جائی که صدای دختران معصوم نه ساله از تمامی وجودت که تبدیل به شنیدار ها شده بشنوی .

 

دستانت را در آینه نگاه کن چنین آلوده به سیاهی نیست را باور نکن ،صدا هارو بشنو. با شیوا فریادانه اش گوش کن .

 

با هرچه هستی مشکلی ندارم زیرا همانی که هستی . با همانیتت به دستی چیزی به نام آموزش همانیت در اینجاست که می جنگم زیرا من فرزند آفریدگارم و تو فرزند انسانی ، که گویا نویسنده قهاری بوده

 

اگر بی اعتقادم از برای اعتقادم به هرآنچه که نوشتم است

 

روزت خوش

 

من آن مفهوم مجــّرد را جسته ام.

 

پای در پای آفتابی بی مصرف

که پیمانه می کنم

با پیمانه روزهای خویش که به چوبین کاسه ی جذامیان ماننده است.

من آن مفهوم مجــّرد را می جویم.

پیمانه ها به چهل رسید و آن برگشت.

افسانه های سرگردانیت

- ای قلب در به در! -

به پایان خویش نزدیک میشود.

 

بیهوده مرگ

به تهدید

چشم می دراند.

ما به حقیقت ساعت ها

شهادت نداده ایم

جز به گونه این رنجها

که از عشق های رنگین آدمیان

به نصیب برده ایم

چونان خاطره ئی هر یک

در میان نهاده

از نیش خنجری

با درختی.

***

با این همه از یاد مبر

که ما

- من وتو -

انسان را

رعایت کرده ایم.

***

درباران وبه شب

به زیر دو گوش ما

در فاصله ئی کوتاه از بسترهای عفاف ما

روسبیان

به اعلام حضور خویش

آهنگ های قدیمی را

با سوت

میزنند.

(در برابر کدامین حادثه

آیا

انسان را

دیده ای

با عرق شرم

بر جبینش؟)

***

آنگاه که خوشتراش ترین تن ها را به سکه سیمی

توان خرید،

مرا

- دریغا دریغ -

هنگامی که به کیمیای عشق

احساس نیاز 

می افتد

همه آن دم است .

همه آن دم است .

***

قلبم را در مجری ِ کهنه ئی

پنهان می کنم

در اتاقی که دریچه ئیش

نیست.

از مهتابی

به کوچه تاریک

خم می شوم

وبه جای همه نومیدان

میگریم.

 

آه

 من

حرام شده ام!

***

با این همه - ای قلب در به در!-

از یاد مبر 

که ما

- من وتو -

عشق را رعایت کرده ایم،

از یاد مبر

که ما 

- من و تو -

انسان را

رعایت کرده ایم،

خود اگر شاهکار خدابود

یا نبود

 



:: بازدید از این مطلب : 141
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 8 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فرزادصمدزاده

عشق تو نیستی

کجائی ای خانه ابری اشک بارانش گرفته است . کجائی ای باد برهنه من چهره ام خاموش است. درشب زمستانی در کنار دختری خردادی ماه از بالا می تابد و من چراغ سرد زمستان را در فصل گرما در این جاده باریک روشن کردم . چه می خوانی؟ چه می خواهی! چه کسی این قصه را در زنده گان می سراید. هنگامی که ساز عقربه ها در حال اشک می دهد . ثانیه ی مرا به غرور در تصویر ذهن می سراید . طوفان شبی است خاموش گرچه تنهاست و من آواز می خوانم . و منم تنها منم که در شب تنها آواز می خواند. ای کاش ابدییت باور حالت بود و عشق بی مفهوم ابدیت همان عشق نیست . اشکال همان است که هیچ به هزاران هست تبدیل شده! ذهن خسته من می خواند امشب از شب، تنها به ابر فریاد می زند از برای اشک هیچ ، که چرا؟ چرا اینگونه می باری در این تنها غزلم نثر من زبانم را شرم میدهد از جمله بندی که هیچ همان عشق است تو عشق نیستی! تو عشق نیستی زیرا عشق هیچ است تو هر آنچه می توان تعریف نکرد تو از دیار نا آشنایان آمدی تو از دل بی رحمان ابدیت در سرنوشت راه های من روئیدی و تو سبز ماندی! تو عشق نیستی و نخواهی بود زیرا عشق همان است که هست و تعریف از برای تو هدر رفتن عقربه هاست. چرا می گریم در شب می پرسم از خود . می پرسم! چرا گریه من اشک آسمان است و احساسم ضخیم! و عشق فراری و سخت و خار به روی باد! من این را می گویم تا ابدیت! آنچه بدیدم می آید و در ذهنم می ماند . آنجا که بدگمانان در رنگ شب می خوانند. آنجا که لبخند ها گریه می کنند . زمانی که شب یاد روز می کند. عشق نیست و تو هستی زیرا عشق تو نیستی. افسوس که آبگیران همان ماهیگرانند و ماهی ها می نویسند . اه ای قلبم چرا ماهی ها فقط از طعمه ها می نویسند. من اینجا تنها در شب می گریم وباران همان بهانه است که عشق قرار است بهترین ها باشد . همه من هستم ماهیگران ماهی ها حتی اشک باران هم در بام تلخ دیروز باور خردادیان من هستم. هرچه است چمن است چمن سبز که خون مرا می مکد حتی اگر این خون در این مسلخ باور من ننشسته باشد. این چنان می سرایم و کوتاه دلان عشق لقبم می دهند آه که چقدر ساده اندیشید. در این دیار که تیغه خون امیخته است دست پسر پدر را عشق تو نیستی . تو همانی که هستی وتعریف نداری. من تنها فریاد زدم، نه من تنها فریاد زدم، نه تو عشق نیستی تو فراتر از عشقی!



:: بازدید از این مطلب : 131
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 8 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فرزادصمدزاده

امروز خواستم احساسمو بداهه تجربه کنم چون نخواستم درد حالمو هیچگاه فراموش کنم


همانند یک غده چرکین از پیکر تاریخ برون ریخته ایم


                                                      مانند یک سرگردان پی آشیانه 


 رشد کردیم و زمان را ساعت روزنگار غده تاریخ هزارساله گماشتیم

 ظلم کردیم تا یاد بگیریم بجای درمان ریشه درخت برگهایش را هرس کنیم. 

خوردیم مردار حیوانات را جشن گرفتیم تا اکوسیستم را بهانه ای برای لذت معده گشاد

ساختیم تا بجای ایستادن روی پا نبردبان ها را فهم تکنولوژی نامیم

زدیم تا زمانی که خورده ها نخورن از ما

پریدیم تا آنجا که رکورد رقابت بیافریند ، و خاک لگد مال هیایو لحظه ای از برای نفس رامان

شستیم ، از آغاز ، تا پایان را گناه نشوید ، حتی باران با اشک زلال

رفتیم تا آمده باشیم و نرفته ها رو ترک بنامیم و خود رفته ها را خودکشی!

بردیم ، به هیچ ، تا نبریم از یاد که چه هستیم ، تا برنده شویم و بازنده بنامیم نبرده های خودرا

کردیم تا نکنن با ما اینگونه کرده های خود به آنها ، و هرچه کرد با ما جز سرنوشت نبود

خواندیم بجای باد بجای آب بجای ما! و سازها را ساختیم بجای باد بجای آب بجای ما!

مکیدیم تا خون ، غنچه لب به دنبال باد تا رهد از ناف ما زجوران

کشیدیم آنقدر که دود ترک آور شد و ترک رنج آور، نکشیدن ها جنگیدن و ما باز هم کشیدیم

خندیدیم تا نیش در حد بناگوش نیم دایره ی شاد ما شد ، آه  گریه قرینه تمامیان

گریه کردیم تا خنده زیبا شود ، شد ، کردیم ، ما انسانیم پس توانیم هرچه بد بود با خود کردیم.!

جویدیم هم چو موش در سوراخ قائم شدیم تا چنگال گربه سرنوشت چنگ نزند بر خورد شده ها

دادیم تا ندهند بر باد هرچه نداده بود. حیف باد همه را با خود برد . نزدیم  باران ساختیم ساز باران


دیدیم همه را ، باد دو دید!! تا نگاه نکنیم هرچه بد مزاج بود بر دلمان

شنیدیم نه از دور بلکه مماس با تصویر درد،  گوش نکردیم تا نشویم کر ، و گفتیم صمعک حقیر است در پیری

آوردیم از هوس که عشق بهانه نفسش بود ، آورده ها را قربانی کردیم به باد تا بیشتر بمانیم به روی خاک

گذاشتیم هرجا که شد ، تا در آید از بهر خاک  آنچه دلت خواست !! خشک شد،  مرد .. و افسرده شدن آهی لحظه ای!

کاشتیم به نام نهال ،  یادمان رفت که کاشته شدیم ، درد را منتقل کردیم به کاج سران!

برداشتیم تا برداشت نکنیم مرده ایم 

گفتیم از همه چیز جز نگتفه  ها ونگفته ها گفتند از نگفته های ما ، شد ماه از پشت ابر بیرون و گفت و نگفت ماند و ما رفتیم از شرم زیر خاک

سوختیم همچون نام چوب به روی سرخ خاکسترها فراموش شدند و اسکلت ها قیمتی برای موزه فردایان

یاد دادیم تا یاد نگیران هرآنچه ما یاد نداشتیم یاد گرفته ها راه تو را رفتند و آه زمین همه را!

بریدیم نه از ته بلکه ریشه تا نروید از خاک پاک سخن غیر از مایان

کشیدیم از همه جز خود. و رنگین کمان کشید هفت رنگ زندگی ما که جیره بندی بود از آسمان به دیده گان ها

بویئدیم هرچه گل داشت در بساط اینگونه بود که خوشبویان شدند هدیه برای لحظه ای از دل ما به نام یاران!


راندیم هرچه خوبکاره بود و تیشه ور رادیم به دل هرچه بدکاره بود و کینه بخت

باز کردیم هرچه در بود باز کردیم !! دری نبود دگر! ، کلید را دادیم به در تا باز کند هرچه قلب دارد همچون دربه در

بستیم به روی هر کس که خواست نبندد دری به روی ما!

زاریدیم تا گریه خجالتی شود گریه آمد و خنده برایمان آرزو و هدف آرامش آه که چه نیستیم در باغ

 کشتیم تا بمانیم بخوریم زخون مردگان که فردا نشویم کم از فرمانروایان

اما 

  اما 

تو اشک ریختی از این کرده ها!

         پس هنوز هستند کسانی در میان ما

                   نکردن ظلم  با باور آبزیان!

                             نخوردند خون زجام تازیان

                                          نبردند کوه به قلب رامیان!

                                                         نشستن سوز به شوق شوکران


اما 

   اما 

         تو فریاد زدی نکردی این چنین ضلم به شاکران

                                   نگفتی زخود برای نفس شاد کاویان

                                              نجستی چو موش به دالان بادیان

                                                              نکشتی  هرچه بود برای شاهدان


من اما هرچه بود دیدم و گریستم 

من اما هرچه هست خواندم و دیدم


چه کنم!


کرده ها و نکرده ها را چه کنم

تا فردا خوب و بدو تباه فردایشان نکنند.


این رنج نوشته را خوان و برو 

به دو دست باور خویش را بگیر و برو


نکند خام شوی از کلام جملات

که این نامهاست که می زند ساز کائنات



:: بازدید از این مطلب : 142
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 8 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فرزادصمدزاده

تبدیل پاورپوینت به فایل فلش با نرم افزار Dreamingsoft PowerPoint to Flash v2.6

http://dl.lxl.ir/mojtaba./golchin/21/6/flash/powerpointtoflash-www.lxl.ir.jpg

شاید شما هم از دسته افرادی هستید که برای ارائه ی کنفرانس های خود از نرم افزار پاور پوینت مایکروسافت آفیس استفاده می کنید و تحقیقات خود را با استفاده از این نرم افزار به مخاطبین خود ارائه می دهید و بارها برایتان پیش آمده که خواسته اید این تحقیقات خود را فورا به نمایش درآورده و به دوستان خود ارائه دهید اما در سیستم مورد نظر شما نرم افزار آفیس نصب نبوده و شما نتوانسته اید به هدف خود دست یابید و آرزو کرده اید کاش می توانستید به نوعی آن را به اجرا در آوردید ولی موفق نشده اید. اما اکنون باز هم گروه پرتوان lxl به ارائه ی نرم افزاری بسیار مفید و کاربردی برای شما دوستان عزیز پرداخته است که با استفاده از آن می توانید به راحتی و در عرض چندین دقیقه این فایل های خود را به فایل های فلش تبدیل کرده و به راحتی در هر کامپیوتر و سیستم عاملی به اجرا درآورده بدون آن که به نرم افزار حجیم و سنگین آفیس نیازمند شوید.Dreamingsoft PowerPoint to Flash نرم افزاری است که به شما اجازه می دهد تا در عرض چندین دقیقه فایل های پاور پوینت خود را بدون کوچکترین مشکل به فایل فلش تبدیل کرده و از آن در هر سیستمی استفاده نمایید. همچنین استفاده از این نرم افزار این مزیت را برای شما فراهم می آورد که با تبدیل فایل خود آن را از دست کاری شدن توسط دیگر افراد و ثبت شدن به نام آن ها جلوگیری کرده و  در وقت  و هزینه های خود صرفه جویی نمایید.

قابلیت های کلیدی نرم افزار Dreamingsoft PowerPoint to Flash v2.6.1.2948 :
- استفاده ی آسان از نرم افزار بدون نیاز به هرگونه مهارت خاصی
- امکان ایجاد یک فلش واحد و یا ایجاد چندین فلش از هر اسلاید
- امکان تبدیل چندین فایل به طور هم زمان و حتی ترکیب نمودن آن ها و ساختن یک فایل واحد
- پشتیبانی از قابلیت Drag & Drop
- پشتیبانی از چندین زبان زنده ی دنیا
- دارای قدرت و سرعت بسیار بالا علی رقم داشتن حجم بسیار کم
- دارای ظاهری بسیار ساده اما جذاب و کاربرپسند
- سازگار با نسخه های مختلف ویندوز از جمله ویندوز محبوب ۷
- و …

-.-.-.-.-.–.-.-.-.-.–.-.-.-.-.–.-.-.-.-.-

دانلود فایل click here download

www.lxl.ir :پسوورد

حجم :۱.۳ mb



:: بازدید از این مطلب : 184
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : جمعه 8 بهمن 1389 | نظرات ()